ولی وقتی امروز گالری عکسهامو مرور می کردم متوجه این دو عکس شدم که هر کدام را جداگانه ذخیره کرده بودم. فوراْ اونارو کنار هم قرار دادم و مقایسه کردم.
اولی دختر بچه ای رو نشون میده که در افغانستان ٬ از هراس سربازان آمریکایی به مادرش پناه برده. ترس کاملاْ در چشمهای این کودک دیده میشه و از طرفی میشه نوعی امنیت رو در وجودش حس کرد. چون به مادرش پناه برده . مادری که استوار ایستاده و به فکر آینده کودکشه. درسته که پدرش در جنگ کشته شده ولی شاید روزی برسه که بدون ترس زندگی کنه. دخترک غمی بزرگ در دل داره....
عکس دومی دختر بچه ای آمریکایی رو نشون میده که نوعی دلهره و نا امیدی در چشمانش دیده میشه. با اینحال به پدری پناه آورده که زانوانش زیر بار سنگین جنگ داره خم میشه. پدری که داره میره افغانستان برای کشتن دختر افغانی و مادرش !
دختر آمریکایی دلخوشه به بازیچه ای که دستش گرفته. تا وقتی پدر ٬ فاتح و پیروز از جنگ با هیولاها از اونور دنیا برگرده. اونوقت بازم براش عروسک بخره. دخترک غمی بزرگ در دل داره....
دختر افغانی و دختر آمریکایی هر دو غمی بزرگ در دل دارند....
هر دو جانسوزند ٬ اما این کجا و آن کجا....
سلام
به تغییراتی که پیش می اید خوش امد بگو ! هر چند که در ان زمان به نظر ضایعه تلخی بیاید.
ان ها هم بخشی از یک سر مشق و یا نقش و یک طرح می باشند.
ممکن است همان طور بمانند تا تو را پیدا کنند!
تا حقیقت را از واقعیت زندگی بفهمی.
به این تغییرات به عنوان رحمت الهی در لباس مبدل نگاه کن.
فرصت هایی برای اگاه شدن و تشخیص و تمییز بین واقعیت و خیال باطل...!